جدول جو
جدول جو

معنی باب الفرج - جستجوی لغت در جدول جو

باب الفرج
(بُلْ فَ رَ)
دروازه ای بدمشق. (عیون الانباء ج 2 ص 167)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالفرج
تصویر ابوالفرج
(پسرانه)
پدر فرج، کنیه غذایی مرکب از برنج و گوشت و شکر
فرهنگ نامهای ایرانی
(بُلْ کَ رَ)
محلی بین همدان و اصفهان. (معجم البلدان ذیل فرّزین)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ اَ زَ)
محله ای در بغداد. (منتهی الارب). محله ای بزرگ دارای بازارهای بسیار و محال بزرگ در مشرق بغداد، بدانجاعده ای محلهاست که هر یک از آنها شهرگونه ایست. (از معجم البلدان). عبدالله بن جبرئیل آورده است: ابوالحسن حرانی و سنان حکایات جالب بسیار دارند که از آن جمله است حدیث بریان کردن جگر و داستان آن چنین است که: شخصی در باب الازج جگرپزی داشت و هر وقت این دو تن از برابر او میگذشتند وی برمیخاست و با احترام آنان برپا می ایستاد تا میگذشتند. (عیون الانباء ج 1ص 227). در بغداد مردم محلۀ باب الازج که از اهل سنت و اکثر ایشان پیرو مذهب امام احمد بن حنبل اند از پذیرفتن اوامر ’خدابنده’ امتناع کردند... (سفرنامۀ ابن بطوطه ص 151، بنقل تاریخ مغول اقبال ص 318)... از مولد ابن احمد بن علی ابوالحسن معروف به ابن الهبل طبیب پرسش شد، پاسخ داد: در بیست و سوم ذیقعده سنۀ 525 هجری قمری به بغداد به باب الازج متولد شدم. (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک سال 1320 هجری قمری ص 239 س 13)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ کَ)
موضعی در عراق عجم که علاءالدولۀ کاکویه در آنجا با ابوالعباس تاش فراش حرب کرد. (طبقات الاطباء ج 2 ص 8) (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 425 س 6) (تتمۀ صوان الحکمه چ لاهور 1351 هجری قمری ص 57). ولی در بعض مآخذ باب الکرج آمده. (جشن نامۀ ابن سینا. دکتر صفا ج 1 ص 37) ، دروازه ای بگرگان. رجوع به سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو چ قاهره 1342 هجری قمری ص 90 شود
لغت نامه دهخدا
(بُلْ فَ)
دروازه ایست بحلب:... آنگاه بحلب رفته درباب انطاکیه نزول فرمود (هلاکو) دیگر دروازه های اطراف شهر را بر امرا و نوینان قسمت کرد بمحاصره و محاربه مشغول شد و باندک زمانی مغولان از باب الفراق بشهر حلب درآمده به قتل و غارت پرداختند... (حبیب السیر چ قدیم طهران جزو اول از مجلد ثالث ص 34)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ فَ)
دروازه ای به اشبیلییه در اسپانیا. (عیون الانباء ج 2 ص 65)
لغت نامه دهخدا
(بُسْ سَ)
یکی از ده دروازۀ قصر المعزلدین الله در مصر:... و این حرم را ده دروازه است بر روی زمین هر یک را نامی بدین تفصیل غیر از آنکه در زیر زمین است:... باب السریج... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 62)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ خَ لَ)
سوق البار، شهریست به یمن بین صعده و عثر و آن بین خصوف و مینا است، (از معجم البلدان: بار)، و رجوع به سوق البار شود
لغت نامه دهخدا
(بُلْ حَ)
یکی از دروازه های بغداد است که در آنجا محلۀ بزرگی بنام حربیه واقع است. دروازۀ مزبور به حرب بن عبدالملک یکی از سرداران ابوجعفر منصور منسوب است و در باب حرب مقبرۀ امام احمد بن حنبل و بشرالحافی و ابوبکر خطیب و گروه بیشمار از دانشمندان و پارسایان و مشاهیر مسلمانان است. (از معجم البلدان ذیل باب الحرب و حربیه) (مراصد الاطلاع). رجوع به تجارب الامم چ عکسی لیدن ج 2 ص 298 شود. در تاریخ امام یافعی مسطور است که احمد حنبل از خواص اصحاب امام شافعی بود.... مدت حیاتش هفتاد و هشت سال بود ومدفنش باب حرب است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 270)
لغت نامه دهخدا
(ذُ بُلْ فَ رَ)
نقطۀ سیاه درون حدقۀ اسب. مردمک چشم اسب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْفَ رَ)
نصرانی طبیب شامی. ابن ابی اصیبعه گوید: کان طبیبا فاضلا (عالما) بصناعه الطب جیدالمعرفهلها حسن العلاج اعلی تمیزاً فی زمانه. بدان روزگار که صلاح الدین یوسف وزارت عاضد باﷲ علوی داشت ابوالفرج طبیب خاص او بود و آنگاه که صلاح الدین استقلال یافت نیز همین سمت را حائز بود و پس از صلاح الدین او به دمشق شد و ملک افضل او را بمصاحبت و طبابت خویش برگزید واو باقی عمر در خدمت ملک افضل بود تا در سنۀ 610 هجری قمری در سمیساط که مستقر ملک افضل بود درگذشت. او راست: کتابی در معالجات امراض سر. کتابی در حفظ صحت.کتابی در معالجات امراض چشم. کتابی در علاج اسهال
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ رَ)
جوذاب. گوذاب. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). طعامی از برنج و شکر و گوشت. (قاموس در لغت جوذاب). جوذابه. ابوالحسن. صاحب برهان گوزاب را با ازاء اخت الرا ضبط کرده و گوید آن آشی است که از گوشت و برنج و نخود و گردکان کنند و گوداب را با دال مهمله آورده و باز گوید آشی از گوشت و برنج و نخود و مغز گردکان
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
یحیی بن ساعدبن یحیی ابی الفرج بن التلمیذ نصرانی. رجوع به ابن تلمیذ معتمدالملک، و رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 7 ص 282 شود
یعقوب بن یوسف بن داود بن کلس وزیر العزیز نزار بن المعز العبیدی صاحب مصر. رجوع به ابن کلس و رجوع به یعقوب... شود
عبدالله بن اسعد بن علی بن عیسی شاعر موصلی معروف به ابن دهان وملقب به مهذب. رجوع به ابن دهان ابوالفرج... شود
بارگریفوریوس ابن هارون متطبب ملطی نصرانی معروف به ابن عبری. رجوع به ابن عبری و رجوع به بارگریفوریوس شود
ابن سوادی علأ بن علی بن محمد بن علی بن احمد بن عبدالله واسطی کاتب و شاعر. رجوع به علأ بن علی... شود
ابن طیب عبدالله طبیب. رجوع به ابن طیب ابوالفرج و رجوع به ترجمه نزهه الارواح شهرزوری چ طهران ص 45 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ فَ رَ)
طعامی است که از گوشت و برنج و شکر ترتیب دهند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جوذابه. (اقرب الموارد). و گفته اند نانی است که در اندرون آن گوشت مرغ و یا گوشت بزغاله تعبیه کنند و در تنور بپزند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
در اندرون در حرم درب حرم: دیده بردارای که دیدی شوکت باب الحرام قیصران روم سر بر خاک و خاقانان چین. (کلیات سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار